یادداشت وارده: «سندِ اصلاحات را به نام اصلاح‌طلبان نزده‌اند»

Posted: June 1, 2013 in Uncategorized

 

یادآوری: «یادداشت‌های وارده»، نظرات و نوشته‌های خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شده‌اند. این مطالب «لزوما» هم‌راستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.

 

ضيايی گرگان – به عنوانِ کسی که از ابتدا طرفدارِ ریاستِ جمهوریِ قالیباف بود، به گمانم شورای نگهبان در این انتخابات با ردّ صلاحيت هاشمی رفسنجانی آمد کباب کند اما ثواب کرد. پیش از نثار کردنِ بی‌دریغ فحش و گوجه‌فرنگی اندکی تأمل فرمایید توضیح می‌دهم.

 

«عباس عبدی» از خوش‌فکرترین فعالانِ سیاسی در ایران است. او به همراهِ معدودی دیگر نظیرِ زیدآبادی و عمادالدین باقی از متفکرینی هستند که نشان داده‌اند به راهِ‌ حل‌های واقع‌گرایانه و باثبات بیشتر اهمیت می‌دهند تا تحلیل‌های آبدوغ‌خیاریِ دروازه دولابی. به عنوانِ مثال یادم نمی‌رود ابراهیم نبوی، با تمامِ ارادتی که به عنوانِ یک طنزنویسِ قهار به او داشته و دارم، در سال ۸۴ خوشحال بود که به جای قالیباف احمدی‌نژاد رای آورده، چون گمان می‌کرد شخصیتِ دونِ احمدی‌نژاد باعث می‌شود اصلاح‌طلبان بتوانند «ملّت ایران» را قانع کنند تا به رفسنجانی رای بدهند. زهی خیال باطل که نه قشر عظیمِ فرودست و کم‌سواد را در این تحلیلِ خیال‌بافانه‌ی خود در نظر گرفته بود و نه نفرتِ (بعضاً بی‌دلیل) بسیاری از طبقه‌ متوسط از رفسنجانی را. همین اشتباه را در قضیه‌ اسب تراوا تکرار کرد. جالب اینجاست که با این هم سوتی هنوز هم تحلیل‌های سیاسی می‌کند! یادش بخیر زیدآبادی همان سال‌ها نوشته بود که داور بهتر است به حرفه‌ تخصصیِ خودش که طنزنویسی‌ است بپردازد و تحلیلِ سیاسی را به صاحبانِ صلاحیت واگذارد. بگذریم.

 

عبدی به درستی به دو نکته اشاره کرده است که برای مخلص به عنوانِ دلایلی متقن برای لزومِ رای به قالیباف به شمار می‌آیند. یک اینکه کشوری به نامِ ایران مدت‌هاست از لحاظِ اجتماعی فروپاشیده است و در بسیاری از زمینه‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مطالباتِ انباشته حالتِ‌ انفجاری پیدا کرده‌اند. چنانچه قبل از این انفجارِ‌ قریب‌الوقوع شخصی با کفایت،‌ خوش‌فکر و کم‌حاشیه اوضاع را به نحوی مناسب سر و سامان ندهد، نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک‌نشان. جماعتِ «برانداز» بهتر است پیشاپیش بدانند که در صورتِ فروپاشیِ زودهنگامِ این حکومت و به وجود آمدنِ خلاءِ قدرت به هنگامِ نبودِ اپوزیسیونِ منسجم و متحد و رهبری کاریزماتیک، اگر جنگِ داخلی پیش نیاید اوضاعِ اسفبارِ امنیتی به شرایطی ختم خواهد شد که ناموسشان از ترسِ متجاوزان و خودشان از ترسِِ زورگیرانِ آدمکش جرئتِ‌ بیرون آمدن از خانه نداشته باشند. در چنین شرایطی اگر دری به تخته خورد و ملّت دوباره جوگیر شدند و به اصلاح‌طلبان رای دادند، آنها قادر نخواهند بود با کارشکنی‌های هسته‌های قدرت تغییری بنیادین و پایدار به وجود آورند. در چنین حالتی تمامِ‌ وقتِ دولت به کشمکش با مجلس و قوه‌ی قضاييه و سپاه و امثالهم هدر خواهد شد، بدونِ آنها مشکلی از کشور و مردم حلّ شود. به عبارتی حضورشان فقط بالابرنده‌ی سطحِ تنش خواهد بود و مایه‌ی دردسرِ‌ ملّت.

 

به عنوانِ نمونه فرض کنیم شخصی چون رفسنجانی یا حتی عبدالله نوری تأیید صلاحیت می‌شدند و باز حال که خیالبافی مالیات ندارد تصور کنیم که بیست و اندی میلیون رای هم آوردند. مشکلی که به وجود خواهد آمد، همانندِ دورانِ پسادومِ خرداد و حتی بدتر، این است که کلّ جماعتِ متحجر و راستِ افراطی و سنّتی و معتدل و بازاری به همراهِ نهادهای قدرت‌مند و مافیامانندی نظیرِ سپاه و قوهِ قضاییه و بسیج و مجلس به صورتِ تمام‌قد مقابلِ دولت خواهند ایستاد. اینکه گفتم بدتر از دوم خرداد به این دلیل بود که در آن زمان هم این جماعت چند سالی در شوکِ شکست به سر می‌بردند و هم رهبرِ نظام بابِ دشمنی با اصلاح‌طلبان را نگشوده بود، هر چند «نظرش به نظرِ دشمنانِ دولت نزدیکتر» بود. معضلِ ديگر اينجاست که نیروهای صاحب‌دل و تأثیرگذارِ اصلاح‌طلبان یا در زندان‌اند و یا متواری در خارج. یک رییس جمهورِ اصلاح‌طلب با چه نیروهایی می‌خواهد گره‌ای بگشاید؟ از چه مجلسی می‌خواهد رای اعتماد بگیرد؟ لوايحش را می‌خواهد از تصويبِ کدام مجلس بگذراند؟ آنکه صد و پنجاه نماينده‌اش اعتبارنامه‌ی مجرمی که حکمِ قطعیِ جعل و دزدی داشت را تأييد کرده؟ يا آنکه نمايندگانش در صحنِ مجلس مشت گره کرده و خواستارِ اعدامِ سرانِ جنبشِ سبز بود؟  معاونانِ رييس جمهورِ فرضیِ اصلاح‌طلب قرار است چه کسانی باشند به غیر از امثالِ کواکبیان و اصغرزاده و تابش؟

 

اما چرا حمايت از قاليباف؟ آنچه قالیباف را از قاطبه جناحِ راست و اصول‌گرا متمایز می‌کند منشِ توسعه‌نگر و علم‌محورِ او در مدیریت و رهبری‌ است. قالیباف فی‌نفسه فرقی با مدیرانِ لایقی نظیرِ کرباسچی و صفایی فراهانی و نجفی ندارد. شاید تنها نگاهش به ولایت متفاوت باشد و بس. دلیلِ اصلی که اصول‌گرایان او را به نوعی «مصادره» کردند عقبه‌ سپاهیِ وی و حمايت‌های رهبری است و بس. اگر سخنرانی‌های وی (به استثنای آن سخنرانی کذايی که برای جلبِ آرای بسیجی‌ها و پس از اعلامِ نامزدیِ رفسنجانی ایراد کرد) و عملکردش را بنگیریم، به راحتی می‌توانیم نامِ یک اصلاح‌طلبِ باکفایت و ارزش‌گرا را با وی جایگزین کنیم. کافی‌ است فرض کنیم که یکی از اين جماعتِ اصلاح‌طلب فرمانده‌ نیروی انتظامی يا شهردارِ تهران می‌شد. چه کارهایی می‌کرد که قالیباف نکرده و چه کارهایی انجام نمی‌داد که قالیباف از انجامِ آنها طفره نرفته است؟

 

نزدیکیِ نظریِ قالیباف به جناحِ راست حتی باعث شده بتواند اصلاحاتی را پیگیری کند که با توجه به بی‌اعتمادیِ بدنه‌ی تصمیم‌گیرنده‌ی نظام به اصلاح‌طلبان انجامشان توسطِ آن جناح غیرممکن می‌بود. استخدامِ راننده‌ی زن برای اتوبوس، برگزاریِ جشنواره‌ اقلیت‌های قومی به همراهِ رقص و آواز و وارد کردنِ زنان به بدنه‌ پلیس را می‌توان به عنوانِ مشت نمونه‌ خروار برشمرد. کدام شهردارِ اصلاح‌طلبی می‌توانست با این همه نهادِ معارض و مقتدر بزرگراهی به گستردگیِ بزرگراهِ امام علی از شهری چهل‌تکه به نامِ‌ تهران بگذارند و به افتتاح برساند؟ کدام شهردارِ اصلاح‌طلب می‌توانست آن همه دستگاه و نهاد و اداره و قوه و شرکت‌های تابعه‌ آنها را راضی کند که از شمال تا جنوبِ خیابانِ طویلِ ولی‌عصر سنگفرش شود؟ حال پروژه‌های کوچکتری نظیرِ خارج کردنِ پادگانِ قلعه‌مرغی از تهران یا تونلِ توحید بماند. صحبت از قدرتِ مدیریتی و تواناییِ علمیِ آنها نیست، صحبت از قابلیتِ غالب شدن بر مشکلاتِ سیاسی و سنگ‌اندازی‌های جناحی بی‌عقل است که ثابت کرده منافعِ فردی و سیاسی و اقتصادی و مافيايیِ خود را به منافعِ ملّی ترجیح می‌دهد. قاليباف حتی اگر به توسعه‌ی سیاسی نپردازد (که خواهد پرداخت چرا که ناگزیر از میدان دادن به افرادِ متخصصِ غیرمتعهد برای پیشبردِ پروژه‌های زیرساختی خواهد بود) در حوزه‌های غیرسیاسی می‌تواند منشاءِ تحولاتِ چشمگیری شود و روحی تازه به طبقه‌ی ضربه‌خورده و تحقیرشده‌ی متوسط بدمد. سروسامان دادن به وضعیتِ اسفبارِ محیط زیست، بهداشت و بیمه و درمان، راه و جاده، کاغذبازیِ اداراتِ دولتی، راه‌اندازیِ پروژه‌های زیربناییِ ملّی در حوزه‌هایی نظیرِ نفت و گاز، دمیدنِ‌ روحی تازه در پیکرِ بی‌جانِ کارخانه‌های صنعتی، بهبودِ وضعیتِ دانشگاه‌ها و هزارانِ مشکلِ غیرسیاسی دیگر از اهدافی هستند که او توانایی و انگیزه‌ی محقّق کردنشان را دارد.

 

افزون بر کارآمدی و اخلاق‌گرايیِ نسبیِ قاليباف يک موردِ مهمِ ديگر نيز برای لزومِ حمايتِ تحول‌خواهان و ايران‌دوستان از وی وجود دارد. نیروهای سیاسی را فارغ از جناح و گروهشان می‌توان از لحاظِ راهبردی به دو دسته‌ی کلّی تقسیم کرد. یک دسته معتقد هست که باید تمامی منابعِ کشور در خدمتِ جنگِ سرد با اسراییل و تخاصم با آمریکا و گسترشِ شيعه در آفريقا به کار گرفته شود و دادنِ هر گونه هزینه‌ای و به کار بردنِ هر وسیله‌ای و قربانی کردنِ هر اصل و قانون و شخصيتی برای نیل به این هدفِ واهی مشروع و جایز و لازم و مباح است. قاطبه‌ی حکومت معتقد به این نگرش بوده و جلو انداختن جلیلی برای ریاست جمهوری و تخلفات و تقلب‌های افسارگسيخته برای رساندن احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری و نگهداشتنش در آن سمت را نیز می‌توان در راستای همین راهبرد فهمید. نگاهِ اقتصادیِ این گروه عمدتاً بر پایه تقسیمِ ثروت مشابهِ تقسیمِ بیت‌المال است و تأکیدِ مداومِ آنها بر اینکه رفاهِ اقتصادیِ ملّت در مقابلِ معنویت و ارزش‌های دینی (نظیرِ مبارزه برای استیفای حقوقِ برادرانِ مسلمانِ فسلطینی) ارزش چندانی ندارد (در راستای سخنِ‌ معروفِ امام:«خر هم زیربنای همه چیزش اقتصاد است»). اينکه واقعاً به اين سخن معتقدند يا برای پوشاندنِ بی‌کفایتی و بضاعتِ اندکِ علمیشانبه آن دست می‌يازند بماند.

 

دسته‌ راهبردیِ دیگر اعتقاد به اهمیت به اصولی نظیرِ حاکمیتِ قانون و حرمتِ کرامتِ انسان و قداستِ اخلاق دارد. این دسته تخاصم با جهان را اگر باعثِ زیر پا گذاشتنِ این دو اصلِ وزین شود قابلِ پیگیریِ‌ سمجانه نمی‌داند. نگاهِ اقتصادیِ چنین افرادی بر پایه‌ی بالا بردنِ سطحِ رفاه و سواد و پیشرفت در کنارِ تعالی و کسبِ ارزش‌های معنوی است. اکثرِ اصلاح‌طلب‌ها (البته به جز استثناهایی نظیرِ محتشمی‌پور و مهرعلیزاده و نظايرِ آن‌ها)، مراجعی مثل آیت‌الله صانعی و منتظری، رفسنجانی و تیمِ کارگزارش و اصول‌گرایانی نظیرِ قالیباف و افروغ و توکلی جزو این گروهِ دوم هستند. هر گونه عملی که باعثِ تقويتِ گروهی که احترامِ جهان و قرائتی کرامت‌محور از اسلام را برای ايران می‌خواهد در مقابلِ گروهی که ايران را برای اسلامِ فاشيستی و کرکری خواندن برای جهان می‌خواهد بر وطن‌دوستان لازم است.

 

برای جمع‌بندی، ریاست جمهوریِ قالیباف به دو دلیلِ مهم برای کشور سودمند خواهد بود. یک اینکه او مدیری باکفایت و درایت است که حضورش و موفقیتش حساسیتِ هسته‌های مرئی و نامرئیِ قدرت را برنمی‌انگیزاند (سنگ‌اندازی پیشِ پایش کمتر است) و می‌تواند اصلاحاتی زيربنايی در حوزه‌های غيرسياسی به سرانجام رساند. دوم اينکه قد کشیدنِ فردی از دسته‌ی ايران‌دوستان در مقابلِ دسته‌ جهان‌ستيزان که می‌تواند وضعیتِ‌ بین‌المللیِ ایران را تا حدودی بهبود بخشیده و زمینه‌ی تعاملاتِ‌ مثبت با جهانِ پیش‌رونده را فراهم آورد. منشِ توسعه‌نگرِ وی و اهمیتش به رفاه و کرامتِ شهروندان خواهی نخواهی باعث می‌شود که برای خصومتِ بی‌دلیل با کشوری مانندِ‌ اسراییل عقل را بر احساسات غلبه دهد. کشورهای یاغی و بی‌پرینسیپ و جنایت‌کار نظیرِ اسراییل در جهان کم نیستند. اما هزینه‌ی تمامیِ منابعِ مالی و معنویِ یک کشور برای رسیدن به هدفی دست‌نیافتنی و مخرّب شیوه‌ی انسان‌های عاقل نیست. مخصوصاً به قولِ رفسنجانیِ ما با اسراییل دشمنیِ مستقیم نداریم و اگر اعراب جنگی را شروع کردند ما می‌توانیم حمایت کنیم. همین و بس. پرچم‌داری و پیش‌قراولیِ مبارزه با آنها پیشکشِ آنها که باغچه‌ی خودشان نيازمندِ بيل زدن نيست و نفعی از قضیه می‌برند و نه مایی که خود سراپا ايراديم و در عينِ حال نه سر پیازیم و نه تهِ آن.

 

حال برگردیم به ابتدای نوشته. تصمیمِ شورای نگهبان برای ردّ صلاحیتِ رفسنجانی و مشایی یک خوبی داشت و آن اینکه آرای بخشی از آنهايی را که متوجهِ پيامدهای ضرربارِ حضورِ اصلاح‌طلبان نبودند را به سبدِ‌ قالیباف سرازیر خواهد کرد. راضی کردنِ ملّت برای رای دادن به قاليباف به جای خاتمی یا رفسنجانی ساده نبود. اما آمدنِ آنها شاید باعث می‌شد که به همراهِ کسی چون جليلی به دورِ دوم بروند و ماجرای سال 84 تکرار شود (آرای منفی رفسنجانی همچنان بسیار بالاست، خاتمی هم کم نزدِ قشرِ مذهبی و فرودست مغضوب نيست). رفتارِ قانون‌گريزانه و سليقه‌ایِ شورای نگهبان، اگر به انتخابِ قاليباف منجر شود، شايد برکتی ناخواسته و اتفاقی فرخنده برای ایرانیانِ زخم‌دیده و حقارت‌کشیده باشد.

 

پی‌نوشت:

«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند.

 

کبک ۲۲

Leave a comment